می یو کی -بگو ببینم ... اگه یه پسری بخواد باهات قرار بذاره چی؟
من -قطعا میگم نه!
می یو کی-پس عشق چی میشه ... ؟ تو ایران چی کار می کنین؟
من-فقط ازدواج!
می یو کی-چه قوانین سختی ... تا حالا عاشق شدی؟
من-نه!
اوا-بگو نه هنوز ... ولی عشق پیش میاد . دست خودت نیست. این چیزها هم سرش نمیشه ...
می یو کی یه دختر 39 ساله ی ژاپنیه که دو ساله که ازدواج کرده
اوا یه دختر 30 ساله ی اسپانیاییه که با دوست پسرش این جاست
من یه دختر ایرانیه که توی شانگهای با حجابه. خودش هم خیلی اعتقادی نداره به دینش . ولی مجبوره که ظاهر مسلمونا رو داشته باشه . و خیلی کارا رو نمی کنه چون نمی خواد که لااقل اسم اسلام رو خراب کنه.
قصد دارم بیشتر و بی پرده تر از قبل از خودم و از روزام بنویسم. بدون ترس از حسادت هایی که همیشه بهم اخطارشو دادن. بدون ترس از پشیمونی بعد از گفتن ... خودم باشم. و نترسم از خودم بودن.
دنیا این طوری است دیگر ... یک سری هم هستند که می آیند ناشناس توی زندگی ات. اندازه ی یک کامنت. اندازه ی یک فحش. اندازه ی یک نگاه. اندازه ی یک رقص توی یک مهمانی. و بعد هم بی خدافظی، با خدافظی و ... تمام.
تا حالا دیده اید توی نور گاهی گرد و غبار اندازه چند لحظه دیده می شوند و بعد که از آن شعاع نور کنار رفتند محو می شوند؟ بابام می گفت یوگی ها معتقدند زندگی به همین شکل است. یک لحظه شعاعِ بودن بر ما می افتد و تمام. زندگی یک لحظه است. همین لحظه و تمام.
حیف است آدم بترسد. حتی از اسم خودش. حیف است دروغ بگوید. حتی وجود خودش را.
اندازه ی همان کامنت خودت باش و زندگی کن. اندازه همان فحش نترس و زندگی کن. اندازه همان نگاه. خیلی کوچکیم ما آدم ها. شاید از آن گرد و غبارها هم سریع تر تمام شویم. حیف است با شرم و احتیاط برقصی.
حرفم اینست: آدم هر غلطی می خواهد بکند درست بکند. سرش را بگیرد بالا. قایم نشود. تمام
(آتنا حبیبی)
هوا به شدت آلوده س. من از روزی که پام رو گذاشتم توی این شهر مریضم. و تا میام خوب شم دوباره مریضی پشت مریضی. الان هم سرماخوردم سه روزه افتادم خونه دانشگاه نرفتم! اینقدر دلم برای پنی سیلین و دگزاهای ایران تنگ شده ... واقعا هیچ وقت فکر نمی کردم برای آمپول دلتنگ بشم! اونم من ِ از آمپول فراری!