چشم در چشم زری دوخت و با صدای نوازشگری ادامه داد: " اما یک مرض بدخیم داری که علاجش از من ساخته نیست. مرضی است مسری. باید پیش از این که مزمن بشود ریشه کنش کنی. گاهی هم ارثی است. "
زری پرسید: "سرطان؟"
دکتر گفت: " نه جانم، چرا ملتفت نیستی؟ مرض ترس. خیلی ها دارند. گفتم که مسری است. "
باز دست زری را در دست گرفت و پیامبرانه افزود :" من دیگر آفتاب لب بامم، اما از این پیرمرد بشنو جانم. در این دنیا، همه چیز دست خود آدم است، حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس. آدمیزاد می تواند اگر بخواهد کوه ها را جا به جا کند. می تواند آب ها را بخشکاند. می تواند چرخ و فلک را بهم بریزد. آدمیزاد حکایتی است. می تواند همه جور حکایتی باشد. حکایت شیرین، حکایت تلخ، حکایت زشت ... و حکایت پهلوانی ... بدن آدمیزاد شکننده است اما هیچ نیرویی در این دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمی رسد، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد. "
(سووشون / سیمین دانشور)
علی مطهری گفته:
آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر نیست. بشر تا زمانی که تهذیب نفس پیدا نکند به آزادی معنوی نمی رسد و نمی تواند آزادی اجتماعی داشته باشد. آنچه آزادی اجتماعی را محدود می کند یکی از ناحیه ی خود انسان و دومی از قوانینی است که برای خود وضع می کنند. آزادی اجتماعی انسان از ناحیه ی انسان های دیگر هم محدود می شود زیرا آزادی معنوی ندارند و درگیر هواهای نفسانی می شوند. کمتر افرادی هستند که به دنبال سرنوشت بشریت و وضع قوانینی برای مصلحت بشر هستند.
یه وقتایی دلم میخواد بزرگتر بودم.
اونقدری تجربه داشتم و دنیا دیده بودم
که دقیقا می دونستم چی رو دوست دارم و می خوام چی کار کنم و برای این کار باید از چه راهی وارد بشم.